باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

ای کاش لحظه دیدار می رسید

 سفر به آینده

واژه عبور چیست؟

جز گذشت دقایقی

و سر گذشت گذشته ای که گذشت

و آیندهای که می گذرد

وتو تنهاترین عابر جاده زندگی هستی و من تنهاترین خیال تو

و چه زیباست

وقتی که می گذری

باران عشق از آسمان نیلی رنگ خیال بر تو ببارد

از پیچ وخم های جاده عبور کن

آهسته.................

و از تاریکی عبور کن وبه روشنایی بیا

از شب بگذر و به ابتدای یک روز تازه بیا

شقایق های وحشی را لمس کن

ودر تپه علفزارهای سبز اندیشه

ساعتی بنشین

از آب آبی رود عشق بنوش

سکوت بر تو و بر دشت حاکم است

وقتی در بی نهایت قله رسیدی

به جایی که گذشته پشت سر و

آینده روبرویت است

با استقامت سرت رابه سوی آسمان بلند کن

دعا کن

و بعد پشت سرت را بنگر

گذشته ات را با تمام خوبی و بدیهایش مکی بینی

و من تنهاترین نقطه سپید گذشته تو ام

روبرویت را بنگرآینده ای را که درپیش داری.................

از پیچ و خم جاده عبور کن

من در انتهای جاده در کنار برکه ای آبی پر از ماهی

و سبزه زاری معطر به انتظار رسیدن تو ام

ای کاش تا ان زمان که باز می آیی

از آخرین پیچ این جاده

یک دقیقه تنها یک دقیقه مانده بود

و من تو را که مسافری خسته هستی

به میهمانی بهار می بردم تو از گذشته عبور کرده ای تنها

و کاش به سوی من بیایی

ما هر دو خسته هر دو تنها از گذشته تا به فردا

ای کاش تا لحظه دیدار تو با من یک دقیقه تنها یک دقیقه مانده بود

(بر گرفته از کتاب باران صدای پای توست نوشته لیلا علی اکبری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد