باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

کجای زمینی عشق من؟

کجای زمینی عشق من؟

من در جاده تنهایی گم شده ام

                                       در سکوتی پر از آزردگی رها        

                                                 در دریایی از اشک بی خبری غرق

در کهکشانی از ستاره های خاموش آویزان

               و در آتش عشق تو می سوزم آهسته

فریادی خاموش در درونم میمیرد     لبهایم تشنه گفتن کلامی شاد

  و گوشهایم از شنیدن کلامی محبت آمیز نا امید

             چشمهایم به جاده دوخته شده             جاده ای بی انتها 

   که شاید به ساحلی دور ختم میشود

روحم از تنهایی یخ بسته                 وجسمم گرمای وجودت را می خواهد

اما کجاست  تویی که دستهایم را بگیری؟            بیا تا در دامان دشتها رها شویم با هم

کدامین ستاره برای زنده بودن من چشمک می زند؟

           ترانه با هم بودنمان در کدامین سیاره می پیچد؟

                      در کدامین لحظه با تو خواهم بود؟

کجاست دستهای گرمت ؟                    کجای زمینی عشق من؟

می خواهم با تو باشم                 از سمت عشق آمدی وبه شهر فراموشی رفتی؟

آغوش با طراوت مرگ و گرمی خاک گور مرا می خوانند

ومن در انتظار رویش دوباره دستهای توام

و تلفظ کلامی مهر آمیز از لبانت

آنقدر در این انتظار غرقم که خاموشیه ستاره زندگیم را نفهمیدم

 وتمام نبودنت را درک نکردم

کجای زمینی عشق من؟

لیلا مرداد۱۳۸۷

یه لبخند به یه قبر سرد هدیه کن

 یه لبخند به یه قبر سرد هدیه کن.......

 اگه یه روز برگشتی و من نبودم      فقط یه جا میتونی پیدام کنی 

و اون جا یه قبر سرد و تاریکه زیر یه درخت سرو  با یه سنگ کهنه 

  که اسم من روش نوشته شده

البته میدونم که آروم از کنارم عبور می کنی

اسممو میبینی اما حتی یادت نمی آد که این اسمو کجا شنیدی

فراموش میکنی که یه روز دوستم داشتی و می خواستی من کنارت باشم

اما من حتی اون لحظه هم دوستت دارم

مطمئن باش که خاک قبرم غباری میشه و روی گونه هات میشینه

و آروم گونه هات و میبوسم

این بار وقتی از کنارم عبور کردی

خاک قبرم روی گونه هات گونه هات میشینه  و میبوسمت آهسته

فریاد میزنم که دوستت دارم

و میدونم که تو صدای یه مرده را نمیشنوی

دوست دارم اون لحظه پاییز باشه و بارون بگیره

 و تو آهسته از روی برگای زرد عبور میکنی

و این صدا برای من برای همیشه صدای عبور یه عشقه

و کاش توی آن لحظه احساس داشته باشی

 

به سنگ کهنه قبرم نگاه کن

من و تو و خدا اونجا تنهاییم

اما تو صدای قلب منو نخواهی شنید   شاید هم دیگه قلبی نداشته باشم

و همه چیز خاک شده باشه   اما من صداتو میشنوم

چون من مرده ام

میگن مرده های عاشق روحشون همیشه دنبال عشقشونه

توی لحظای که دیگه نیستم اعتراف کن......

اون وقت آروم دور بشو      شاید اون لحظه روح سردم آروم بگیره

و برای همیشه به یه دنیای دیگه سفر کنه   

 اگه وقتی داری دور میشی یه برگ سبز توی قلب پاییز دیدی که روی کتت نشست

اون برگ سبز منم

اگه یه پروانه دیدی که روی دستت نشست

اون منم  وقتی دور میشی یه دفعه دیگه برگرد

و پشت سرتو نگاه کن   بذار یه روح آروم بگیره

و یه لبخند به یه قبر سرد هدیه کن

بذار اون قبر سرد با نور عشقی قدیمی اما فراموشکار گرم شه

لیلا مرداد ۱۳۸۷