سرشار از حس با تو بودنم
سرشار از با تو گفتن
در ازدحام باران و گریه و شبنم گم گشته ام
لحظه دیدار را می جویم
در عمق خاطراتم با تو سفر میکنم
می آیی تا باور کنم که هنوز هستی
باوری از جنس رویا
میشکفند تمام غنچه ها از صدای با تو بودن
می تراود چشمه از نگاهت
هوای با تو بودن بارانی میشود
زمستان جدایی بهار میشود
زمین تشنه کویر سیراب میشود با تو
تمام آیینه ها بی ریا میشوند
پرواز معنا میگیرد
تمام تنهاییم را نذر لحظه ای با تو بودن کرده ام
خواب سبزی بود با تو بودن
و خزان دلگیریست نبودنت
تو را در عمق لایه های خاطراتم پنهان کرده ام
می خواهم باشی
تو که نباشی پاییز دلگیر است
لیلا پاییز ۱۳۸۷
زیبا بود. سپاس