باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

مادر بزرگ خدا نگهدار

 مادر بزرگ خدا نگهدار

 

 

 مادر بزرگ آرام و صبورم 

چه فرشته وار بالهایت راگشودی و آسمان را برگزیدی

 

انگار زمان مانند نام زیبایت آرام ایستاد وقتی پرواز کردی

 

دیگر تو نیستی تا آغوش صبور و مهربانت تکیه گاه تمام دردهایمان باشد

 

چه کوتاه اما پر بار بودی

 

طلوع آمدنت کوتاه بود و حالا بی تو بودن غروبیست تا همیشه

 

 

فرشته خاموش مهربانم خدانگهدار

 

بهشت تو را میخواند........................

 

 

روز ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۹ مادر بزرگ عزیز م بانو زمان گلشن برای همیشه پرواز کرد تا یادمون بمونه که پرنده رفتنی است  و من این پرواز رو برای همیشه به خاطر می سپارم........... 

مادر بزرگ عزیزم چیزی که من رو آروم میکنه اینه که یک روز من هم به سوی تو پرواز میکنم و تو مثل همیشه با مهربونیات آغوش گرمت رو به روی من باز میکنی...................... 

 

لیلا  

 


مگر میشود مهربانیها و صبوریهایت را فراموش کنم مادر بزرگ

چه زود سفر کردی و تنهایمان گذاشتی

مادر بزرگ همیشه دوستت داشتم

از حالا تا همیشه تو را در کنار خودم حس میکنم

تو هرگز برای من نخواهی مرد

تو در قلبم ودر تمام وجودم ماندگاری

ای بیکران مهربان ای دریاایی

با من بمان

دوستت دارم

مادر بزرگ .مادر بزرگ

فدای مهربانیت

چرا تنها گذاشتی من را

هنوز گرمای آغوش و عطر تنت را حس میکنم

واین حس تا همیشه با من خواهد بود

 مادر بزرگ مرا ببوس مثل همیشه

 می خواهم زنده باشی

دوباره نماز بخوان

جانمازت را خودم پهن میکنم

تسیبح می اندازی و من نگاهت میکنم مثل همیشه

اشکی در چشمان زیبایت حلقه میزند وقتی برایمان دعا میخوانی

مادر بزرگ دیگر کفشهایت پشت هیچ دری نیست تا از دیدنش خوشحال شوم

دیگر تسبیحت را هیچ کجا جا نمیگذلری تا خودم برایت بیاورم

عزیزم طنین دلنشین صدایت در گوشم میپیجد و من این صدا را تا همیشه در گوش میسپارم

دوستت دارم