باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

وقتی بمیرم ایستاده دفنم کنید

  

 

 وقتی بمیرم ایستاده دفنم کنید ,همه عمر بر روی پاهای خودم ایستاده ام

اینک فاصله های سپید زندگی ام با خواب پر میشود

تمام عمر یاد گرفته ام در سکوت فریاد بزنم

می خواهم خیالبافی کنم ,واقعیت زندگی تلخ است   

 

از ایستادگی مردم و از خاکستر خودم دوباره متولد شدم,ققنوس افسانه نیست............... 

 

 

شانه های زخمی و شکسته من با خزان فرو میریزد و اولین باد پاییزی مرا خاطره میکند

کجاست اشعه نورانی آفتاب؟  

فانوسی در کنار ساحل میبینم,چه کسی منتظر من است؟

شکوفه ای در کنار باغچه لبخند میزند

باران میبارد و رنگین کمان جان میگیرد  

 

 

 آفتاب دوباره میتابد

            و من هنوز ایستاده ام.......  

 

   لیلا  ۱۳۸۸ .............................................

 

نظرات 6 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ب.ظ http://lakposht..blosky.com

سلام خوب هستی عکسها رو بر چه اساسیس انتخاب میکنی با نوشته هات نمی خونه مرسی لیلا خوب باشی

آرش سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.setarehbaran.mihanblog.com

بی مانند و بی نظیر فقط همین رو می تونم بگم
واژه ها و نوع ترکیباتی که در نوشته هات استفاده می کنی سحر آمیر هستش اصلا قصد غلو ندارم و فقط حقیقت رو می گم.
تصاویری هم که انتخاب می کنی بسیار زیبا هستش و همخونی زیادی با خود متن داره.
پایدار باشی لیلا جان.

همسایه پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:11 ب.ظ http://hamsayehh.blogfa.com

سلام مهربون..
شعرتونو خوندم خیلی زیبا مینویسین و متفاوت...

شعر سپیدم سیاه شد

وقتی به جای سرت

تابوتت بر شانه ام نشست

وقتی به جای دست من

مرده شور

گره زلف تو را باز کرد

نازنین...

چشمانت را ببند

تا من هم بخوابم

مگر نمیدانی که هر شب

با چشمان تو به خواب میروم

همسایه

به خدا میسپارمتون همیشه عاشقی شاعر باشین...

مهیا دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

می خوام بدونی من با شعرات زندگی میکنم لیلا
شعرات منو روح میده
اشک میده
تو از کجایی این دنیایی؟

غلی سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

زیبا مینوسی .. ولی چرا از مرگ !!!!!!!!

بیات شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام لیلا جون صرات خیلی قشنگ هس ادم رو میبری دور دستا من تمام پیامات رو از رادیو گوش میدم فقط بخاطر صدات چند روز قبل صئات جور دیگه ای بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد