با تو نورانی ام غریبه
من از عبور یک شب ویک جهان ستاره
گذشته تا رسیدم به تو که غرق نوری
میان کوچه باغی که یاد سبز عشق است
گذشته تا ببینم تویی که دل صبوری
تو هم ز خود سفر کن بیا به اوج معنا
چو نور کهکشان باش تویی که آفتابی
به سینه های پر غم بده تو مهربانی
به قلبهای خسته بده جهان صفایی
غم غروب عشقت همیشه بر دلم است
غریبه آشنایی اگر ز غم جدایـــــــــــی
اگر چه دوری تو همیشه پر غزل بود
دلم همیشه از غم نداشت مهربانی
تمام من
باز هم شب شد
شب تکرار
شب خاطره ها
چشم بر پنجره بستم که اگر
شبی از کوچه گذر کرد با نگاهش پر از عشق شوم
باز تکرار شبی سرد
خاطره میشکفد در فضای خانه
چه کلامت زخمیست اوج غربت آنجاست که تو آنجا هستی
پی سیبی رفتی سیب سرخی از دور
وخیال من را به لب رود سپردی
فکر می کردی آنجا مهربانی دارد
سادگی عشق وفا هر چه خواهی دارد؟
فال گلبرگ زدم به امیدی که بیایی سحری
ونگاهت را به نگاهم دوزی
و بگویی که پشیمانی و دیگر هرگز قصد غربت نکنی
و شوی فانوسم که به من نور دهی
راه غربت دور است نکند دور شوی
اشک خون می چکد اکنون به جای باران
که بهار من را مثل پاییز شدی و تما م من را با خودت دزدیدی
و هم آواز شدی با صدای رفتن و چه در چشمانت هوس رفتن بود
و نگاهت دیگر برقی ازعشق نداشت
مثل این که رفتن با تو نجوا میکرد ووداع میکردی با نگاههای زیاد
ومن دور شدم تا نبینم هرگز لحظه هجرانت لحظه رفتن را
وتو ای بی احساس لحظه ای فکر نکردی که مرا
بی حضورت چه کنند؟ ودرونم غم بود مثل آتش تب بود
و چه نمناک شدم گونه هایم رود است
بی حضورت اشکم بارش باران است
وسرودم غمبار و تو فروردین را مثل بهمن کردی
و تمام من را با خودت دزدیدی
لیلا
لطفا برام اف بذارید .مهم ه و ادرسم بالا ست
لیلا خانم وقتی شعراتونو می خونم به آرامش میرسم.ممنونم
اینجا خیلی دلگیره .............................با تو با صفا میشه
salam man veblog nadaram ke adresesho vasatun benevisam faghat ye soal dashta shoma farvardini hastin va ye marde bahmani ro dust dashtin ?lotfan javab bedin vasam mohene