باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

باران صدای پای توست

آه ای سفر کرده چه می توان گفت وقتی قلب من از جنس آیینه است و دستهای سرد تو خالی از عشق

فردا دیر است

فردا دیر است

تمام زندگی را

   

به آوای عشق تو

دل داده ام

و نگاهم به پنجره بود تا باز شود

 

 

و تو بیایی.........

 

اما پنجره ها همه در بهت مهتاب یخ زده اند

و نگاهم به دریچه ها دوخته شده

و سایه های سردی که می گذرند از کوچه

بی صدا...

 

دلم برایت تنگ شده

آری برای تو.........

بر من احسانی نکردی

 

  

اما دوستت دارم

از من دوری دور

اما احساست می کنم

دلم می خواهد بارانی باشد

 تا اشکهایم را نبینند

 

کاش ندانند آدمها که چه زجری می کشم از نبودنت

می خواهم نسیم بوزد تا گیسوانم پریشان شود

وبا رقص باد به چرخش در آید

 

ومانند موج های اقیانوس هر طرف برود

چه کسی عشق را انکار می کند؟

نگاه کن

 

بی تابم بی تاب تو

آنها می گویند که دوستم دارند اما من

احساست میکنم

 

برایم آواز بخوان

نگذار در این خلوت پریشان صدای طوفان مرا بترساند

پاییز آمده

اما خوب می دانم آنجا که تو هستی بهار است

بهاری برای تو پاییزی برای من

 

فراموش نکن پاییز تو هم می آید

بیا با هم قدم بزنیم شانه هایم می لرزد

و نگاهم هنوز به پنجره است

تا تو بیایی دستهایم را گرم کن

نگاهم را به اقیانوس بکشان

می خواهم آبی ببینم

 اما با تو

امروز بیا فردا خیلی دیر است

 

((لیلا علی اکبری پاییز ۱۳۸۶))

نظرات 9 + ارسال نظر
سامین دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ق.ظ

سامین دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ق.ظ http://kowsare110.blogfa.com

سلام. خیلی با هنرمندی وبلاگو درست کردی.
اما حیف که تنها خونندش فقط خودتی و خودم
اگه اشتباه نکنم خودت از خودت تو پاسخولوژی مردمان تبلیغ کردی نه ؟؟؟
می تونی روی دوستی من حساب کنی

علی دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ب.ظ

سلام این خانم لیلا چقدر نازن ومن کتاب اقیانوس عشقو خوندم .من پزشکم و وقتی دانشجو بودم و توی بیمارستان طرح می گذروندم یه دفه توی بیمارستان نمازی دیدمشون امده بودن فیلم مستند عفونت بیمارستانی و بسازن.خیلی با نمک هستن من آن موقع دانشجو بودم اما الان خوب دیکه پزشکم.محل کارشونو می دونم به نظر شما اگه ازش خواستگاری کنم بله می گه؟

سامان دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ب.ظ

لیلی خانم خیلی با احساسی .من شیرازی ام.امروز کتابتونو از کتابفروشی محمدی خریدمومن شعر غربتو دوست دارم.کاش می شد این همه از غم نمی گفتی/کی دلش آمده دل ناناز و بشکنه

احسان علوی دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:42 ب.ظ

صد آفرین بر این همه احساس.خوش به حالتون خدا همه چیز به شما داده.چشمای این خانم خیلی نازه.کاش من سفر کرده ایشون بودم من ۲۶ سالمه و مهندس کامپیو ترم همیشه دلم می خواسته عاشق دختری باشم که نویسنده باشه و فکرش کار کنه.می خوهم همسری داشته باشم که چشماش دنیا رو مثل کلمات تداعی کنه.کاش.....

بیتا سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

خیلی زیبا می نویسی خوش به حالت

دریا سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام لیلا جون


وبلاگ قشنگی داری

امیدوارم این غمها از دلت پر بکشن

لبت خندون بشه و دلت شاد شاد


موفق باشی عزیزم

someone چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:55 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام لیلا جان

برات بهترین ها را آرزو می کنم عجیجم ..


موفق باشی

دریا یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام لیلا جون

مدتیه خبری ازت نیست
نگرانت شدم چند وقت پیش انلاین بودی هرچی مسج دادم جواب ندادی


چه میکنی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد